جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مزمزه

مزمزه

مزمزه
مزه کردن، چشیدن مزۀ چیزی
مزمزه کردن: چشیدن اندکی از چیزی برای دانستن مزۀ آن
مزمزه
فرهنگ فارسی عمید

مزمزه

مزمزه
در تداول عامه، جراحت فراوان. زخم بسیار.
- زخم و زیلی، زخمی. زخمین. زخمی پر از زخم. پر از جراحت. زخمگین و زخمالو
لغت نامه دهخدا

مزمزه

مزمزه
جنبانیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
- مزمزه کردن، حرکت دادن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

مزهزه

مزهزه
زه زه گوینده ظفرین گوی: پرویز ملک چون سخن خوب شنیدی آنرا که سخن گفتی گفتیش که: هان زه پرویز گرایدون که در ایام تو بودی بودی همه الفاظ ترا جمله مزهزه. (منوچهری) توضیح دزی گوید: (تحسین کردن) زهزه مزهزه (رنگ درخشان)
فرهنگ لغت هوشیار