موژان میش چشم: زن، نرگس سیا گونه ای از نرگس که میان آن به جای زردی سیاهی است، چشم سیاه گراینده به سرخی، نیاز مونث اشهل زن میش چشم زنی که چشمش سیاه مایل به کبود و سیاه باشد، توضیح در فارسی توجهی به تانیث آن ندارند، مونث اشهل زن میش چشم زنی که چشمش سیاه مایل به کبود و سیاه باشد، توضیح در فارسی توجهی به تانیث آن ندارند. زن میش چشم
موژان میش چشم: زن، نرگس سیا گونه ای از نرگس که میان آن به جای زردی سیاهی است، چشم سیاه گراینده به سرخی، نیاز مونث اشهل زن میش چشم زنی که چشمش سیاه مایل به کبود و سیاه باشد، توضیح در فارسی توجهی به تانیث آن ندارند، مونث اشهل زن میش چشم زنی که چشمش سیاه مایل به کبود و سیاه باشد، توضیح در فارسی توجهی به تانیث آن ندارند. زن میش چشم
شهباء. مؤنث اشهب به معنی خاکستری رنگ مایل به سیاهی. (ناظم الاطباء) ، مادیان سفید و سیاه که سفیدی آن غالب باشد بر سیاهی. (غیاث) : با نور او چو خنجر حیدر شد گلبن قوی چو دلدل شهبا شد. ناصرخسرو. کآن کوردل نیارد پذرفتن پند سوار دلدل شهبا را. ناصرخسرو. به کمترین صلت از مجلس امیر عمید خری بر آخر بندم چودلدل شهبا. سوزنی. نوروز برقع از رخ زیبا برافکند برگستوان به دلدل شهبا برافکند. خاقانی. رجوع به شهباء شود. - عنبر شهبا، عنبر اشهب. عنبر دورنگ. عنبر آمیخته به سپیدی: مرغک خطاف را عنبر بماند در گلو چون به خوردن قصد سوی عنبر شهبا کند. منوچهری. ، استر سرکش گازگیرندۀ لگدزن. (ناظم الاطباء)
شَهْباء. مؤنث اَشْهَب به معنی خاکستری رنگ مایل به سیاهی. (ناظم الاطباء) ، مادیان سفید و سیاه که سفیدی آن غالب باشد بر سیاهی. (غیاث) : با نور او چو خنجر حیدر شد گلبن قوی چو دلدل شهبا شد. ناصرخسرو. کآن کوردل نیارد پذرفتن پند سوار دلدل شهبا را. ناصرخسرو. به کمترین صلت از مجلس امیر عمید خری بر آخر بندم چودلدل شهبا. سوزنی. نوروز برقع از رخ زیبا برافکند برگستوان به دلدل شهبا برافکند. خاقانی. رجوع به شهباء شود. - عنبر شهبا، عنبر اَشْهَب. عنبر دورنگ. عنبر آمیخته به سپیدی: مرغک خطاف را عنبر بماند در گلو چون به خوردن قصد سوی عنبر شهبا کند. منوچهری. ، استر سرکش گازگیرندۀ لگدزن. (ناظم الاطباء)
کولا. کپنک. جامۀ نمدین خشن کردان و لران و کشاورزان. نمد. دلق گونۀ پشمین از نسیجی خشن فقرا را. جبه گونه از پشم که به زمستان روستائیان و کردان و درویشان درپوشند. (یادداشت مؤلف). خرقه. خرقۀ درویشان. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
کولا. کپنک. جامۀ نمدین خشن کردان و لران و کشاورزان. نمد. دلق گونۀ پشمین از نسیجی خشن فقرا را. جبه گونه از پشم که به زمستان روستائیان و کردان و درویشان درپوشند. (یادداشت مؤلف). خرقه. خرقۀ درویشان. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
میش چشمی و نیکو از آن، یا شهله آن است که حدقۀ چشم بسرخی زند و خطهای سرخ نبوده باشد مانند شکله، لیکن آن عبارت است از کمی سیاهی حدقه بحدی که گویا مایل بسرخی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). میش چشمی، و گفته اند در شهله سیاهی چشم کمتر از زرقه است و خطوط سرخ ندارد. (ناظم الاطباء)
میش چشمی و نیکو از آن، یا شهله آن است که حدقۀ چشم بسرخی زند و خطهای سرخ نبوده باشد مانند شکله، لیکن آن عبارت است از کمی سیاهی حدقه بحدی که گویا مایل بسرخی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). میش چشمی، و گفته اند در شهله سیاهی چشم کمتر از زرقه است و خطوط سرخ ندارد. (ناظم الاطباء)
نام کوهی است و بعضی گویند ولایت است و بعضی دیگر گویند نام جایی و مقامی است نزدیک بکوه الوند. (از برهان). نام کوه، و شاید که بدل از سیلان باشد. (غیاث). نام کوهی است. (جهانگیری) (تاج العروس). کوهی است، اما صحیح آن ثهلان است چنانکه در قاموس آورده عربی است و شاید معرب کرده باشند. (انجمن آرا) (آنندراج). کوهی است، اما در قاموس ثهلان آورده و این صحیح است. (رشیدی). در جای دیگر نیافتم و گمان میکنم تصحیف ’ثهلان’ باشد که کوهی است عظیم بنی نمیر را در ناحیۀ شریف. (از یادداشت مؤلف) : عمان و محیط و نیل و جیحون جودی و حری و قاف و شهلان. خاقانی (از حاشیۀ برهان چ معین). با سنگ گهر بگاه احسان جودی و حری و قاف و شهلان. خاقانی. شراری جهد زآهن نعل اسبش که حراقش اروند و شهلان نماید. خاقانی. پیش آن بادپرستان بشکوه کوه شهلان شوم ان شأاﷲ. خاقانی. ز اختران هدی او چو آفتاب آمد ز راسخان علوم او چو کوه شهلان بود. شرف شفروه. و رجوع به ثهلان و ترجمه تاریخ یمینی ص 158 شود
نام کوهی است و بعضی گویند ولایت است و بعضی دیگر گویند نام جایی و مقامی است نزدیک بکوه الوند. (از برهان). نام کوه، و شاید که بدل از سیلان باشد. (غیاث). نام کوهی است. (جهانگیری) (تاج العروس). کوهی است، اما صحیح آن ثهلان است چنانکه در قاموس آورده عربی است و شاید معرب کرده باشند. (انجمن آرا) (آنندراج). کوهی است، اما در قاموس ثهلان آورده و این صحیح است. (رشیدی). در جای دیگر نیافتم و گمان میکنم تصحیف ’ثهلان’ باشد که کوهی است عظیم بنی نمیر را در ناحیۀ شریف. (از یادداشت مؤلف) : عمان و محیط و نیل و جیحون جودی و حری و قاف و شهلان. خاقانی (از حاشیۀ برهان چ معین). با سنگ گهر بگاه احسان جودی و حری و قاف و شهلان. خاقانی. شراری جهَد زآهن نعل اسبش که حراقش اروند و شهلان نماید. خاقانی. پیش آن بادپرستان بشکوه کوه شهلان شوم ان شأاﷲ. خاقانی. ز اختران هدی او چو آفتاب آمد ز راسخان علوم او چو کوه شهلان بود. شرف شفروه. و رجوع به ثهلان و ترجمه تاریخ یمینی ص 158 شود
گونه ای باز که به رنگهای زرد خرمایی یا خرمایی تیره و سفید فام دیده میشود ولی بیشتر نوع سفید رنگ آن را بدین نام خوانند و رنگهای دیگر را غالبا بنام طرلان و قوش و باز نامند. این پرنده جزو شکاریان زرد چشم و اندامی بسیار شکیل و زیبا دارد. پنجه و منقارش پر قدرت و قوی است و چون به آسانی اهلی میشود جزو پرندگان شکاری مورد توجه شکارچیان است. محل زندگی شاهباز بیشتر در دشت های سیبری و قسمتهای شمالی چین و ترکستان است و در اواخر شهریور ماه مهاجرت کرده و دسته هایی از آن به کشور ما نیز وارد می شوند و اواسط اسفند ماه به موطن اصلی خود باز می گردند. محل استراحت و خوابگاه این پرنده بیشتر بر روی درختان متوسط القامه و شاخه های قوی و محکم است شهباز تیقون توغان طرلان باز فید
گونه ای باز که به رنگهای زرد خرمایی یا خرمایی تیره و سفید فام دیده میشود ولی بیشتر نوع سفید رنگ آن را بدین نام خوانند و رنگهای دیگر را غالبا بنام طرلان و قوش و باز نامند. این پرنده جزو شکاریان زرد چشم و اندامی بسیار شکیل و زیبا دارد. پنجه و منقارش پر قدرت و قوی است و چون به آسانی اهلی میشود جزو پرندگان شکاری مورد توجه شکارچیان است. محل زندگی شاهباز بیشتر در دشت های سیبری و قسمتهای شمالی چین و ترکستان است و در اواخر شهریور ماه مهاجرت کرده و دسته هایی از آن به کشور ما نیز وارد می شوند و اواسط اسفند ماه به موطن اصلی خود باز می گردند. محل استراحت و خوابگاه این پرنده بیشتر بر روی درختان متوسط القامه و شاخه های قوی و محکم است شهباز تیقون توغان طرلان باز فید
نیاز، چشم سرخ و سپید، سپید سرین گوسپند، فرانسوی خرمکه گونه ای شیرینی خوردنی یا شیرابه نوشیدنی از شیر و شکر و خرمک (کاکائو) نوعی شیرینی که با شیر و شکر و کاکائو ساخته می شود
نیاز، چشم سرخ و سپید، سپید سرین گوسپند، فرانسوی خرمکه گونه ای شیرینی خوردنی یا شیرابه نوشیدنی از شیر و شکر و خرمک (کاکائو) نوعی شیرینی که با شیر و شکر و کاکائو ساخته می شود