جدول جو
جدول جو

معنی جلمبر - جستجوی لغت در جدول جو

جلمبر
جلنبر، آنکه جامۀ کهنه و کثیف و پاره پاره و جل مانند در بر داشته باشد
تصویری از جلمبر
تصویر جلمبر
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جلنبر
تصویر جلنبر
کسی که جامۀ کهنه و کثیف و پاره پاره و جل مانند در بر داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
(چِ لِ بُ)
دهی است جزء دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین که سردسیر و کوهستانی است و 287 تن سکنه دارد، آبش از چشمه سار. محصولش غلات و باغات. شغل اهالی زراعت و بافتن گلیم و جاجیم وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(لُ بَ)
لنبر. در تداول عوام، قسمت زیر سرین ازپشت. گوشت سرین. گوشت پشت ران آدمی خاصه فربه آن
لغت نامه دهخدا
(لَ / لُ بُ)
لنبر. در اصطلاح بنایان، فشاری که از حمل زاید بر قوت حامل پدید آید.
- لمبر پیدا کردن دیواری، در قسمتی شکست برداشتن بدانسان که قسمت فوق آن لرزد و بیم افتادن بود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی جزء دهستان مشکین خاور بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر، واقع در 24هزارگزی خاور خیاو و پانصدگزی شوسۀ خیاو به اردبیل. جلگه، معتدل و دارای 440 تن سکنه. آب آن از چشمه و سبلان و نهر انار. محصول آنجا غلات، حبوبات و میوه جات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جلنبر
تصویر جلنبر
کسی که جامه کهنه پوشد
فرهنگ لغت هوشیار
تکان لرزش، فشاری که از حمل زاید بر قوت حامل پدید آید. یا لمبر پیدا کردن دیواری. در قسمتی شکست برداشتن بدان سان که قسمت فوق آن بلرزد و بیم افتادن بود. قسمت زیر سرین از پشت گوشت سرین گوشت پشت ران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلنبر
تصویر جلنبر
((جُ لُ بُ))
جلمبر، آدم ژنده پوش و ژولیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لمبر
تصویر لمبر
سرین، کفل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لمبر
تصویر لمبر
((لُ بَ))
تکان، لرزش، فشاری که از حمل زاید بر قوت حامل پدید آید (بنا)
فرهنگ فارسی معین
تکان، لرزش، نوسان، ارتعاش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ناآراسته و ساده پوش، آدم ساده
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم نامرتب شلخته، نفرت داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پایین، پایین هر چیزی، ران، نشیمن گاه، قبا یا پیراهن
فرهنگ گویش مازندرانی