جدول جو
جدول جو

معنی جاجا - جستجوی لغت در جدول جو

جاجا
آوازیست که بدان مرغ را بلانه رانند، جابجا جای جای مکان تا مکان
تصویری از جاجا
تصویر جاجا
فرهنگ لغت هوشیار
جاجا((ثِ))
آوازی است که بدان مرغ را به لانه رانند، جابه جا، مکان تا مکان
تصویری از جاجا
تصویر جاجا
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جانا
تصویر جانا
(دخترانه)
ای جان، ای عزیز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جاپا
تصویر جاپا
ردپا، اثر، جایی که پا بگذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجاجات
تصویر مجاجات
آب دهان، آب لزج که از دهان انسان یا حیوان خارج می شود، آب دهن، بزاق، تف، تفو، خیو، خدو، بفج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جانا
تصویر جانا
خطاب به کسی که مانند جان عزیز باشد، ای جان
فرهنگ فارسی عمید
راجاه، راج معرب راجه یا مهرجاه لقب سلاطین غیرمسلمان هند، (النقود العربیه ص 134)، راجه، مهاراجه، مهاراجا، و رجوع به راجه و مهاراجه شود
لغت نامه دهخدا
مأخوذ از کلمه خواجه و محرف آن و عنوانی است که پیش نام بعضی از ارامنه آرند مانند خاجا بغس و خاجا ماطاوس و غیره
لغت نامه دهخدا
تصویری از اعوجاجات
تصویر اعوجاجات
جمع اعوجاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتجاجات
تصویر احتجاجات
جمع احتجاج
فرهنگ لغت هوشیار
مرغ را با گفتن جاجا بلانه کردن، گشتن و سرکشیدن مرغ برای پیدا کردن جایی مناسب که تخم نهد، شی یااشیائی را در جاهای متعدد نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناجا
تصویر ناجا
بیجا بی موقع مقابل بجا (ی)، بی فایده بی حاصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاجاه
تصویر مجاجاه
مجاجات در فارسی، جمع مجاجه، افشره ها شیره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانا
تصویر جانا
عزیزا، محبوبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاپا
تصویر جاپا
جای پا ردپا ایز اثر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاجل
تصویر جاجل
رختخواب، جاجو: (جاجل بچه هارا بیندازخ)
فرهنگ لغت هوشیار
فرشی که آنرااز نمد الوان دوزند، اراک وبروجرد) بافته ای ازپشم تابیده الوان که بسیار زبر و خشن است و بیشتر برای پیچیدن رختخواب و مانند آن بکاررود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاجاء
تصویر جاجاء
ونیدگی (هزیمت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاجه
تصویر جاجه
خرمهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جابجا
تصویر جابجا
نقطه به نقطه، محل به محل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاجو
تصویر جاجو
رختخواب، جاجو: (جاجل بچه هارا بیندازخ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاجم
تصویر جاجم
((جِ))
نوعی فرش که از نخ های رنگین پنبه ای یا پشمی بافته می شود، جاجیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جاجل
تصویر جاجل
((جُ))
رختخواب
فرهنگ فارسی معین
قایم کردن، پنهان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کنار گذاشتن چیزی، بایگانی کردن، جا گذاشتن، چیزی را به
فرهنگ گویش مازندرانی
لفظی برای لانه کردن طیور خانگی
فرهنگ گویش مازندرانی
قایم باشک بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
این جا و آن جا، این ور و آن ور، پنهان، صوتی برای لانه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
گوشه و کنار نهان گاه
فرهنگ گویش مازندرانی
سیخ شدن مو بر اثر ترس و یا خشم، نام طایفه ای در شهرستان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
کجا
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی پیمانه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان چهاردانگه سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
باجناق
فرهنگ گویش مازندرانی
رفتن
دیکشنری اردو به فارسی