جدول جو
جدول جو

معنی اعماد - جستجوی لغت در جدول جو

اعماد(اِ تِ)
ستون نهادن چیزی را. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ستون قرار دادن زیر چیزی: اعمد الشی ٔ، جعل تحته عماداً. (از اقرب الموارد). ستون فرانهادن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)، نادان.ج، اعماء. قیل و منه: لم حشرتنی اعمی، ای عن حجتی و قد کنت بصیراً، ای عالماً بها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نادان. (آنندراج). جاهل. ج، اعماء. (از اقرب الموارد). نادان. (المنجد). و قولهم ’ما اعماه’ انما یراد به ’ما اعمی قلبه’ لا ٔن ذلک ینسب الیه الکثیرالضلال. و لایقال فی عمی العیون ’ما اعماه’ لا ٔن ما لایتزید لایتعجب منه، مکان اعمی، ای لایهتدی فیه. (المنجد)، لقیته اعمی، ای فی اشدالهاجره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لقیته صکه اعمی، ای فی اشدالهاجره حراً. (اقرب الموارد)، نام یک قسم است از دو قسم زوج پنجم از زوجهای عصبها که از دماغ رسته. شیخ میفرماید احتمال دارد که نام آن رهگذر باشد که این قسم پی در آنجا میگذرد. (بحر الجواهر)، یک چشم. (بحر الجواهر)، ثقبه ای که شاخ دوم از عصب اندر استخوان حجری در آن پیچیده است. مؤلف ذخیرۀ خوارزمشاهی آرد: و شاخ دوم (از عصب) اندر ثقبه ای پیچیده که اندر استخوان حجری اندر آمده است و این ثقبه را اعور گویند و اعمی نیز گویند از بهر پیچیدگی را که سخت پیچیده است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). در تشریح، عبارتست ازسوراخ استخوان حجری. (بحرالجواهر)
لغت نامه دهخدا
اعماد
ستون نهادن
تصویری از اعماد
تصویر اعماد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اعمال
تصویر اعمال
عمل ها، طرز کارها، جراحی ها، عبادت ها، تقلب ها، آهنگ ها، جمع واژۀ عمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعمام
تصویر اعمام
عم ها، برادران پدر، عموها، جمع واژۀ عم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعتماد
تصویر اعتماد
تکیه کردن، پشت گرمی، وثوق، متکی شدن به کسی و کاری را به او سپردن، واگذاشتن کار به کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعمال
تصویر اعمال
به کار بردن، به کار بستن، کار فرمودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعداد
تصویر اعداد
آماده گردانیدن، مهیا ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعیاد
تصویر اعیاد
عیدها، روزهای جشن، جشن ها، جمع واژۀ عید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغماد
تصویر اغماد
غمدها، غلاف شمشیرها، نیام ها، جمع واژۀ غمد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعداد
تصویر اعداد
عددها، شمارگان، ساز و برگ جنگ، جمع واژۀ عدد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعمار
تصویر اعمار
عمرها، حیات ها، زندگی ها، کنایه از اشخاص بسیار محبوب و عزیز، جمع واژۀ عمر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اهماد
تصویر اهماد
ماندگاری شتاب در رفتن باز ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
در نیام کردن نیاماندن، جمع غمد، نیام ها جمع غمد نیامها غلافهای شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعماء
تصویر اعماء
نابینا و کور کردن، کوراندن چشم کسی را بستن دید بست کور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعمار
تصویر اعمار
عمر، زندگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعماس
تصویر اعماس
پنهان کردن ناپدید کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعماق
تصویر اعماق
جمع عمق، ته چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعمال
تصویر اعمال
جمع عمل، کار و خدمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعمام
تصویر اعمام
جمع عم، برادر پدر است، عموها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعیاد
تصویر اعیاد
جمع عید، روز جشن اهل اسلام
فرهنگ لغت هوشیار
ستاییدگی در خور ستایش بودن، ستوده یابی ستوده کار شدن ستوده شدن بستایش رسیدن، کاری کردن که موجب ستایش باشد، ستوده یافتن محمود یافتن ستودن تحسین تمجید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجماد
تصویر اجماد
جمع جمد، جاهای بلند وسخت گریوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخماد
تصویر اخماد
آرمیدن، خاموش شدن، خاموش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
درویشی بی چیزی، شیردهی دام، دام میری، دردناک کردن ارماس به خاک سپردن به گور سپردن
فرهنگ لغت هوشیار
در افتادن، پیاپی هراشیدن (هراش استفراغ)، خوی ریختن، بند نیامدن خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتاد
تصویر اعتاد
آمادن آماده بودن آماده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعباد
تصویر اعباد
بنده کردن، گردهم آیی، دورکردن راندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعصاد
تصویر اعصاد
پیچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعداد
تصویر اعداد
علم، علم حساب و قسمی از ریاضیات، علم عدد، علم جفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتماد
تصویر اعتماد
تکیه کردن، به شب سیر کردن، وا گذاشتن کار به کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعماق
تصویر اعماق
ژرفاهای
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعیاد
تصویر اعیاد
جشن ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعتماد
تصویر اعتماد
استواری، پشتگرمی، باور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعداد
تصویر اعداد
شماره ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعمال
تصویر اعمال
انجام
فرهنگ واژه فارسی سره