معنی اغماد - فرهنگ فارسی عمید
معنی اغماد
- اغماد
- غمدها، غلاف شمشیرها، نیام ها، جمع واژۀ غمد
تصویر اغماد
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با اغماد
اغماد
- اغماد
- در نیام کردن نیاماندن، جمع غمد، نیام ها جمع غمد نیامها غلافهای شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
اغماد
- اغماد
- در نیام کردن شمشیر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). بغلاف آوردن شمشیر: اغمد السیف، ادخله فی الغمد. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
اغماد
- اغماد
- جَمعِ واژۀ غِمد، یعنی نیام شمشیر و کارد. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ غمد، غلاف شمشیر. (از اقرب الموارد). غُمود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
احماد
- احماد
- ستاییدگی در خور ستایش بودن، ستوده یابی ستوده کار شدن ستوده شدن بستایش رسیدن، کاری کردن که موجب ستایش باشد، ستوده یافتن محمود یافتن ستودن تحسین تمجید
فرهنگ لغت هوشیار
ارماد
- ارماد
- درویشی بی چیزی، شیردهی دام، دام میری، دردناک کردن ارماس به خاک سپردن به گور سپردن
فرهنگ لغت هوشیار