معنی فرسودن فرسودن خستن، خسته کردن، پوسیدن، پوساندن، ساییدن، مالیدن، زدودن، محو کردن، نابود کردن، به ستوه آوردن، عاجز کردن، درمانده کردن فرهنگ واژه مترادف متضاد