معنی خودمانی خودمانی آشنا، محرم، خودیمتضاد: بیگانه، غریبه، نامحرم، بی تکلف، خودحال، یک رنگمتضاد: متکلف، صمیمی، صمیمانه، بی تکلفانه، خودحالانهمتضاد: رسمی، خصوصی، محرمانه، انتیم شدن، بی ریا شدنمتضاد: متکلف بودن فرهنگ واژه مترادف متضاد