معنی خوب خوب نیک، خوشمتضاد: بد، خیر، صلاحمتضاد: شر، نغز، پسندیده، مطلوبمتضاد: ناپسند، نامطلوب، زیبا، قشنگ، خوشکل، جمیلمتضاد: زشت، عالی، زیبنده، زیاد، خیلی، عجب، شگفت، شریف، پاک، قابل اعتماد، شایسته، خوشایند، شفایافته، بهبودیافته، درمان شده، فرهنگ واژه مترادف متضاد