جدول جو
جدول جو

معنی خوابیدن

خوابیدن
خسبیدن، خفتن، غنودن به خواب فرو رفتن، لالا کردن، لالائی کردن
متضاد: بیدار شدن، دراز کشیدن، تعطیل شدن، راکد شدن، متوقف گشتن (کار، فعالیت) ، کاهش یافتن، فرونشستن، آرمیدن، هم بسترشدن، هم خوابی کردن، بستری شدن، انبارشدن، ذخیره ش
فرهنگ واژه مترادف متضاد