معنی خلیع خلیع خودرای، خودسر، خودکام، خودکامه، دیکتاتور، گستاخ، نافرمانمتضاد: بفرمان، مطیع، نابسامان، کودک مطرود، فرزند طرد شده، عاق، نابفرمان، کودک شرور، صیاد، غول، کهنه جامه فرهنگ واژه مترادف متضاد