جدول جو
جدول جو

معنی خراشیدن

خراشیدن
خراش دادن، زخم کردن، مجروح ساختن، مجروح کردن، تراشیدن، زدودن، ستردن، محو کردن، خاریدن، خدشه دار کردن، مخدوش کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد