معنی حل حل ذوب، گداختن، گدازش، آب، محلول، باز کردن، فیصله دادن، گشودن، تحلیل، جواب، پاسخ، جواب یابی، مستحیلمتضاد: عقد فرهنگ واژه مترادف متضاد