معنی حبس حبس بازداشتگاه، زندان، سجن، حبسگاه، سیاه چال، محبس، بازداشت، توقیف، زندانی، گرفتار، محبوس، مقید، اسارت، دستاق، گرفتاری، بند، ضبط، نگهداری، بازداشتن، توقیف کردن، بازداشت کردن، زندانی کردنمتضاد: آزاد کردن، نگه داشتن، حفظ کردن فرهنگ واژه مترادف متضاد