جدول جو
جدول جو

معنی حاکم

حاکم
آمر، داور، دیان، سائس، صاحب اختیار، عامل، ساتراب، شهربان، استاندار، امیر، پیشوا، حکمران، شاه، فرماندار، فرمانروا، والی، برنده، حقدار
متضاد: محکوم، چیره، مسلط، غالب، حکم کننده، قاضی، داور، حاضر، موجود، حکم فرما، مستولی
فرهنگ واژه مترادف متضاد