معنی چال چال صفت چاله، حفره، فرورفتگی، گودال، عمیق، گود، آشیان، آشیانه، گور (حیوانات) ، غاز، خرچال، مرغابی (آ) هوبره، آشیانه، لانه، شتربچه، اسب سفید، بزپیشانی سفید فرهنگ واژه مترادف متضاد