معنی توقف توقف ایست، بند، درنگ، لنگ، مکث، وقفهمتضاد: پویایی، اطراقمتضاد: کوچ، اقامت کردن، ماندنمتضاد: عزیمت کردن، توقف کردن، درنگ کردنمتضاد: حرکت کردن، شتافتن، ایستایی، رکود، سکون، فترتمتضاد: تحرک فرهنگ واژه مترادف متضاد