معنی تنظیم تنظیم انتظام، ترتیب، تنسیق، مرتب سازی، نظم، نظم دهی، مرتب کردن، منظم کردن، سروسامان دادنمتضاد: نابسامان کردن فرهنگ واژه مترادف متضاد