- تنظیم
- هماهنگی
معنی تنظیم - جستجوی لغت در جدول جو
- تنظیم
- ترتیب دادن، بنظم آوردن سخن
- تنظیم
- نظم دادن، مرتب کردن کارها، به رشته کشیدن جواهر، به نظم و ترتیب درآوردن سخن
- تنظیم ((تَ))
- نظم دادن، پیوند دادن
- تنظیم
- Adjustment
- تنظیم
- регулировка
- تنظیم
- Anpassung
- تنظیم
- налаштування
- تنظیم
- dostosowanie
- تنظیم
- ajuste
- تنظیم
- regolazione
- تنظیم
- ajuste
- تنظیم
- ajustement
- تنظیم
- aanpassing
- تنظیم
- การปรับ
- تنظیم
- penyesuaian
- تنظیم
- تنظيمٌ
- تنظیم
- समायोजन
- تنظیم
- התאמה
- تنظیم
- ayarlama
- تنظیم
- marekebisho
- تنظیم
- সমন্বয়
- تنظیم
- ترتیب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ساماندهی
بزرگ داشتن و بزرگ گردانیدن
ستاره شناسی، اختر ماری اختر بینی رصد کردن ستارگان، ستاره شماری اختر شماری. یا اهل تنجیم. منجمان اختر شماران. یا علم تنجیم. علم نجوم
خواب کردن خواب کردن خوابانیدن، یا تنویم مغناطیسی. هیپنوتیزم
پاک کردن
همانندی
دم زدن، دریافتن وزه (نسیم)، وزانگی
شیدانیدن فراخ کردن زندگی، آری گویی (آری نعم)
بزرگ کردن، بزرگ داشتن، احترام کردن، کرنش کردن، سر فرود آوردن پیش کسی به رسم احترام