جدول جو
جدول جو

معنی تنظیم - جستجوی لغت در جدول جو

تنظیم
هماهنگی
تصویری از تنظیم
تصویر تنظیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تنظیم
ترتیب دادن، بنظم آوردن سخن
تصویری از تنظیم
تصویر تنظیم
فرهنگ لغت هوشیار
تنظیم
نظم دادن، مرتب کردن کارها، به رشته کشیدن جواهر، به نظم و ترتیب درآوردن سخن
تصویری از تنظیم
تصویر تنظیم
فرهنگ فارسی عمید
تنظیم
((تَ))
نظم دادن، پیوند دادن
تصویری از تنظیم
تصویر تنظیم
فرهنگ فارسی معین
تنظیم
Adjustment
تصویری از تنظیم
تصویر تنظیم
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تنظیم
регулировка
دیکشنری فارسی به روسی
تنظیم
Anpassung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تنظیم
налаштування
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تنظیم
dostosowanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تنظیم
调整
دیکشنری فارسی به چینی
تنظیم
ajuste
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تنظیم
regolazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تنظیم
ajuste
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تنظیم
ajustement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تنظیم
aanpassing
دیکشنری فارسی به هلندی
تنظیم
การปรับ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تنظیم
penyesuaian
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تنظیم
تنظيمٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تنظیم
समायोजन
دیکشنری فارسی به هندی
تنظیم
התאמה
دیکشنری فارسی به عبری
تنظیم
調整
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تنظیم
조정
دیکشنری فارسی به کره ای
تنظیم
ayarlama
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تنظیم
marekebisho
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تنظیم
সমন্বয়
دیکشنری فارسی به بنگالی
تنظیم
ترتیب
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنطیم
تصویر تنطیم
ساماندهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعظیم
تصویر تعظیم
بزرگ داشتن و بزرگ گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ستاره شناسی، اختر ماری اختر بینی رصد کردن ستارگان، ستاره شماری اختر شماری. یا اهل تنجیم. منجمان اختر شماران. یا علم تنجیم. علم نجوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنویم
تصویر تنویم
خواب کردن خواب کردن خوابانیدن، یا تنویم مغناطیسی. هیپنوتیزم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنظیف
تصویر تنظیف
پاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنظیر
تصویر تنظیر
همانندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنسیم
تصویر تنسیم
دم زدن، دریافتن وزه (نسیم)، وزانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنعیم
تصویر تنعیم
شیدانیدن فراخ کردن زندگی، آری گویی (آری نعم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعظیم
تصویر تعظیم
بزرگ کردن، بزرگ داشتن، احترام کردن، کرنش کردن، سر فرود آوردن پیش کسی به رسم احترام
فرهنگ فارسی عمید