معنی تنبل تنبل بچه ننه، بی حال، بی غیرت، تن زن، بی حال، بیکاره، تن آسا، تنبل باشی، تن پرور، سپوزکار، سست، کاهل، لش، مسامح، هیچ کارهمتضاد: زرنگ، کوشا، درس نخوان فرهنگ واژه مترادف متضاد