معنی تفرق تفرق ازهم پاشیدگی، افتراق، پراکندگی، پراکنده دلی، پراکنده سازی، پریشانی، جداییمتضاد: تجمع، پراکنده شدن، متفرق شدن، ازهم پاشیدنمتضاد: متحد شدن، جمع شدن فرهنگ واژه مترادف متضاد