جدول جو
جدول جو

معنی پخته

پخته
مطبوخ، آزموده، حاذق، کارآمد، مجرب، مدبر، آماده، تمام، رسا، کامل، رسیده، منضوج
متضاد: خام
فرهنگ واژه مترادف متضاد