معنی mamrotać mamrotać پر حرفی کردن، پر از اتّفاقات، زیر لب گفتن، تابع، زمزمه کردن پُر حَرفی کَردَن، پُر اَز اِتِّفاقات، زیرِ لَب گُفتَن، تابِع، زِمزِمِه کَردَن دیکشنری لهستانی به فارسی