جدول جو
جدول جو

معنی یورش

یورش
(یُ / یو رِ)
حمله و هجوم و هله و همه. (ناظم الاطباء). حمله و بر دشمن دویدن. (آنندراج). هجوم. حمله: به یک یورش صفوف دشمن را درهم شکستند. (یادداشت مؤلف) :
دو شاه چنین کرده یورش بسیچ
مرا خود نبد غیر پیکار هیچ.
نظام قاری.
- یورش آوردن، حمله آوردن. تاختن. تاختن آوردن. هجوم آوردن: سواران گرجیه نیز از یک طرف بر لشکر افغان یورش آورده. (مجمل التواریخ گلستانه).
- یورش بردن، بر کسی تاختن. حمله کردن به قصد غافلگیری.
، سواری کردن بر مهم به تعجیل، کوچ کردن. (آنندراج) ، در تداول فارسی، بار. دفعه. مره. کرّه. نوبت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا