مقامی که از هر شهر و ده اسباب و غله و غیره برای فروختن بدانجا آرند، به هندی آن را مندی و گنج گویند. (لطائف از آنندراج). موضعی که امتعه و اقمشه ازهر شهری بدانجا آرند. (یادداشت مؤلف) : شد یپنلومرو را دارالرباح وان دگر را از غمی دارالجناح بحر جان افزای و بحر پرحرج در میان هر دو بحر این لب مرج چون یپنلو در میان شهرها از نواحی آمد آنجا بهرها. مولوی. زان یپنلو هرکه بازرگان تر است بر سر و بر قلبها دیده ور است. مولوی. ، متاع و کالا. (جهانگیری). متاع. (رشیدی) (آنندراج) ، قافله. (رشیدی) (جهانگیری) (آنندراج). کاروان قافله، سوداگری و تجارت. (ناظم الاطباء)