محوطه یا میدانی که از هر طرف کالاهای مختلف می آورند و در آنجا برای فروش عرضه می کردند، برای مثال چون یپنلو در میان شهرها / از نواحی آید آنجا بهر ما (مولوی - ۱۰۰۹)
محوطه یا میدانی که از هر طرف کالاهای مختلف می آورند و در آنجا برای فروش عرضه می کردند، برای مِثال چون یپنلو در میان شهرها / از نواحی آید آنجا بهر ما (مولوی - ۱۰۰۹)
مقامی که از هر شهر و ده اسباب و غله و غیره برای فروختن بدانجا آرند، به هندی آن را مندی و گنج گویند. (لطائف از آنندراج). موضعی که امتعه و اقمشه ازهر شهری بدانجا آرند. (یادداشت مؤلف) : شد یپنلومرو را دارالرباح وان دگر را از غمی دارالجناح بحر جان افزای و بحر پرحرج در میان هر دو بحر این لب مرج چون یپنلو در میان شهرها از نواحی آمد آنجا بهرها. مولوی. زان یپنلو هرکه بازرگان تر است بر سر و بر قلبها دیده ور است. مولوی. ، متاع و کالا. (جهانگیری). متاع. (رشیدی) (آنندراج) ، قافله. (رشیدی) (جهانگیری) (آنندراج). کاروان قافله، سوداگری و تجارت. (ناظم الاطباء)
مقامی که از هر شهر و ده اسباب و غله و غیره برای فروختن بدانجا آرند، به هندی آن را مندی و گنج گویند. (لطائف از آنندراج). موضعی که امتعه و اقمشه ازهر شهری بدانجا آرند. (یادداشت مؤلف) : شد یپنلومرو را دارالرباح وان دگر را از غمی دارالجناح بحر جان افزای و بحر پرحرج در میان هر دو بحر این لب مرج چون یپنلو در میان شهرها از نواحی آمد آنجا بهرها. مولوی. زان یپنلو هرکه بازرگان تر است بر سر و بر قلبها دیده ور است. مولوی. ، متاع و کالا. (جهانگیری). متاع. (رشیدی) (آنندراج) ، قافله. (رشیدی) (جهانگیری) (آنندراج). کاروان قافله، سوداگری و تجارت. (ناظم الاطباء)
میدان و بازاری که اسباب و امتعه و غله و هر چیز که از اطراف آورند در آنجا فروشند. هفته بازار. (ناظم الاطباء). مقامی که از هر شهر و ده اسباب و غله و غیره برای فروختن بدانجا آرند. به هندی آن را مندی و گنج گویند. (از غیاث). ینپلو مصحف یپنلو و ترکی است مشتق از ’یاپان’ (خارج) و لو علامت اتصاف، و مراد محوطه ای است که در آن از هر طرف کالا آورند و عرضه کنند و مولوی چند بار ینپلو را به کار برده است. (از حاشیۀ برهان چ معین) ، قافله و کاروان. (از برهان). قافله. (فرهنگ رشیدی) (غیاث) ، اسباب و امتعه. (از برهان). متاع. (غیاث) (از فرهنگ رشیدی)
میدان و بازاری که اسباب و امتعه و غله و هر چیز که از اطراف آورند در آنجا فروشند. هفته بازار. (ناظم الاطباء). مقامی که از هر شهر و ده اسباب و غله و غیره برای فروختن بدانجا آرند. به هندی آن را مندی و گنج گویند. (از غیاث). ینپلو مصحف یپنلو و ترکی است مشتق از ’یاپان’ (خارج) و لو علامت اتصاف، و مراد محوطه ای است که در آن از هر طرف کالا آورند و عرضه کنند و مولوی چند بار ینپلو را به کار برده است. (از حاشیۀ برهان چ معین) ، قافله و کاروان. (از برهان). قافله. (فرهنگ رشیدی) (غیاث) ، اسباب و امتعه. (از برهان). متاع. (غیاث) (از فرهنگ رشیدی)