یافتن، (از ناظم الاطباء)، پیداشدگی، حصول و انکشاف، (ناظم الاطباء)، پیدا کردن، تحصیل کردن، به دست آوردن، دریافت، درک: سبب یافتن طلب بود و سبب طلبیدن یافت، (کشف المحجوب)، همه خربندگان خر شده گم یافت خر خواهند و من گم خر، سوزنی، و شکر یافت لذت علم به مقدار امکان و استطاعت میگزاردند، (تاریخ بیهق)، آرزو چون نشاند شاخ طمع طلبش بیخ و یافت برگ و بر است، خاقانی، طمع آسان ولی طلب صعب است صعبی یافت از طلب بتراست، خاقانی، عزم جفت طلب است و طلب آبستن یافت یافت را در طلب امکان به خراسان یابم، خاقانی، تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه بس کن حدیث یافت طلب را بجان طلب، خاقانی، و بعد از نیل مطلوب و یافت مقصود، (تاج المأثر)، - بازیافت، دوباره به دست آوردن، حصول، - دریافت، وصول، تحصیل، به دست آوردن، ، مخفف یافته (صفت مفعولی از یافتن) : گفت ای رابعه این به چه یافتی گفت به آنکه همه یافت ها گم کردم در او، (تذکرهالاولیاء عطار)، - نایافت، یافت نشدنی، نایاب و میسر ناگشته، (ناظم الاطباء)، نایاب: چون آوازۀ یاغی نبود و تغار نایافت شهزاده انبارچی و لشکرهای عراق و آذربایجان را اجازت انصراف فرمود، (تاریخ غازانی ص 36)، چون آبادانی و الوس و ولایت دور بود و شراب نایافت فرمان نفاذ یافت که امرا به آب یارشمیشی کنند، (تاریخ غازانی ص 53)، و رجوع به نایافت شود، - نایافت، نایابی: کسی کو بمیرد ز نایافت نان ز برنا و از پیرمرد و زنان، فردوسی، و بسبب نایافت غذا عظیم در زحمت بودند، (تاریخ غازانی ص 34)، - یافت شدن، حاصل و میسر شدن، (آنندراج)، به دست آمدن: خرواری گندم که در سال گذشته سی دینار یافت نمی شد به شش دینار در وجه خزانه بر مردم طرح می کردند، (تاریخ وصاف از آنندراج)، ، دانستن، شناختن، ادراک