جدول جو
جدول جو

معنی یاره

یاره
(رَ / رِ)
یارا. توانایی. قوت. قدرت. (برهان). یارا. (رشیدی) (آنندراج). توان. تاب. (صحاح الفرس) :
بدو (طوس) گفت گودرز باز آر هوش
سخن بشنو و پهن بگشای گوش...
نیای من آهنگر کاوه بود
که با فر و برز و ابا یاره بود.
فردوسی.
ابا آنکه از مرگ خود چاره نیست
ره خواهش و پرسش و یاره نیست.
فردوسی.
زبان و خرد بود و رای درست
بتن نیز یاره ز یزدان بجست.
فردوسی.
جز زهره کرا زهره که بوسد پایت
جز یاره کرا یاره که گیرد دستت ؟
مهستی (از رشیدی).
لطفت به کرم چارۀ بیچاره کند
عدلت ستم از زمانه آواره کند
در گلشن عدل تو صبارا نبود
آن یاره که پیراهن گل پاره کند.
(از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا