نامی است از نامهای آفتاب، (برهان)، خور، خورشید، شمس، شارق، ذکاء، شید، بیضا، سور ، مهر: خداوند ماه و خداوند هور خداوند روز و خداوند زور، فردوسی، به نیروی یزدان که او داد زور بلند آفرینندۀ ماه و هور، فردوسی، بدان گهی که هور قیرگون شود چو روی عاشقان شود ضیای او، منوچهری، تن پیل و یاقوت رخشان چو هور زبرجدش خرطوم و دندان بلور، اسدی، ز عکس می زرد و جام بلور سپهری شد ایوان پر از ماه وهور، اسدی، گیر که گیتی همه چنگ است و نای گیر که گیتی همه ماه است و هور، انوری، درآن رخنه از نور تابنده هور نگه کرد سر تا سرین ستور، نظامی، سروش درفشان چو تابنده هور ز وسواس دیو فریبنده دور، نظامی، باد تا بر سپهر تابد هور دوستت دوستکام و دشمن کور، نظامی، بتابد بسی ماه و پروین و هور که سر برنداری ز بالین گور، سعدی، نور گیتی فروز چشمۀ هور زشت باشدبه چشم موشک کور، سعدی، ، بخت و طالع، (برهان)، اختر، اقبال، روز: ز بیژن فزون بود هومان به زور هنر عیب گردد چو برگشت هور، فردوسی، به هور هندوان آمد خزینه به سنگستان غم رفت آبگینه، نظامی، - شبگیر هور، ظاهراً صبحگاه مقارن طلوع خورشید: بپرسید از ایشان که شبگیر هور شنیدید آواز نعل ستور، فردوسی، - نوروز هور، ، در شعر ذیل از ناصرخسرو این کلمه آمده است و در حاشیۀ دیوان بدان معنی نگاه و نظر داده شده است اما ظاهراً بموقع و بگاه و بوقت معنی میدهد: اکنون نگر به کار که کارت به دست توست برگ سفر بساز و بکن کارها به هور، ناصرخسرو، ، نام ستاره ای هم هست که هر هزار سال یک بار طلوع کند، به هندی به معنی دیگر باشد، (برهان)، نام روز یازدهم از سی روز ماه نزد پارسیان، خور: به آذرمه اندر بد و روز هور که از شیر پردخته شد پشت گور، فردوسی