جدول جو
جدول جو

معنی هره

هره
(هَُرْ رَ)
سوراخ کون. (برهان). مقعد و نشستنگاه. (برهان). کون باشد. (اسدی) :
کوهش بسان هره درآورده سر بهم
دشتش بسان شله نهاده زهار باز.
روحی ولوالجی.
مرا که سال به هفتاد و شش رسیدو رمید
دلم ز شلۀ صابوته وز هرۀ تاز.
قریع.
هرۀ نرم پیش من بنهاد
هم بسان یکی تل مسکه.
حکاک.
کنم من هره را جلوه، نکوهم شله را زیرا
که هره درخور جلوه ست و شله درخور جله.
عسجدی.
، گیاهی است که در میان گندم وجو روید و غوزه ای دارد کنگره دار مانند غوزۀ خشخاش و در اندرون آن چند دانه می باشد. (برهان). هربنگ. رجوع به هربنگ شود
لغت نامه دهخدا