جدول جو
جدول جو

معنی هرمزد

هرمزد
(هَُ مَ)
یکی از سرداران انوشیروان. (ولف) :
طلایه به هرمزد خراد داد
بسی گفت با او به بیداد و داد.
فردوسی
موبدی از معاصران قباد ساسانی. (ولف) :
کس آید سوی خرۀ اردشیر
که آید به درگاه هرمزد پیر.
فردوسی
پسر انوشیروان. (ولف). هرمز:
سوی پاک هرمزد فرزند ما
پذیرفته از دل همه پند ما.
فردوسی.
رجوع به هرمز چهارم و نیز رجوع به ساسانیان شود
هرمز. نام فرشته ای است. (برهان). نام خداست نه فرشته. (حاشیۀ برهان چ معین). اورمزد. هورمزد. هرمز. رجوع به این مدخل ها شود
لغت نامه دهخدا