معنی هد - لغت نامه دهخدا
معنی هد
- هد
(هََ دد) - مرد گرامی نژاد و جوانمرد. (منتهی الارب). مرد کریم. (اقرب الموارد)، بانگ شتر. (منتهی الارب). بانگ غلیظ. (اقرب الموارد)، آواز سخت و درشت که از افتادن دیوار و جز آن برآید. (اقرب الموارد)، مرد ضعیف. (اقرب الموارد). ج، هدون (ه / ه دد) . (منتهی الارب). ج، هدّون. (اقرب الموارد)، پیری. (منتهی الارب)،
{{مصدر}} سخت ویران کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، بشتاب خواندن. (تاج المصادر بیهقی)، شکستن. (منتهی الارب) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل). شکستن بنا. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر اللغۀ زوزنی). شکستن چیزی با صدای شدید. (اقرب الموارد)، پیر گردیدن، بانگ کردن شتر، سست گردانیدن مصیبت کسی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، سست و ضعیف گردیدن. (منتهی الارب)، زود بریدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا