معنی هبوب - لغت نامه دهخدا
معنی هبوب
- هبوب
(قَ قَ سَ) - وزیدن باد. (منتهی الارب). برپاشدن باد. برانگیخته شدن باد. هب. وزیدن باد. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) (تاج العروس) :
برآمد بادی از اقصای بابل
هبوبش خاره در و باره افکن.
منوچهری.
، بیدار شدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). بیدار شدن از خواب. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (تاج العروس) ، طلوع کردن. برآمدن. (معجم متن اللغه) : هب النجم، ستاره برآمد. (اقرب الموارد) ، به نشاط رفتن و تیز و به شتاب رفتن انسان و جز آن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (معجم متن اللغه) : هب السائر من الانسان و الدواب هبوباً، به نشاط رفت و تیز رفت. (اقرب الموارد) ، کنایه از آمدن: من این هببت، از کجا آمدی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (معجم متن اللغه) ، به نشاط رفتن شتر و جز آن. (منتهی الارب) (تاج العروس) ، بلند شدن شتر برای حرکت: هبت الناقه، برخاست برای حرکت. (معجم متن اللغه) ، شکست خوردن در جنگ. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) ، جنبیدن و روان شدن شمشیر. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) ، مدتی غایب بودن کسی. (اقرب الموارد) ، بیدار کردن. رجوع به هب شود، شروع کردن کاری را. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا