معنی هبص - لغت نامه دهخدا
معنی هبص
- هبص
(قُ سَءْ نَ) - شادمانی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) :
فرّ و اعطانی رشاء ملصا
کذنب الذئب یعدی الهبصا.
(از تاج العروس).
، شتافتن. (منتهی الارب). شتاب کردن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). به شتاب رفتن. (معجم متن اللغه) (تاج العروس) ، آزمند شکار. (منتهی الارب). آزمند شدن بر شکار. (ناظم الاطباء). آزمند شدن سگ بر شکار. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (تاج العروس) ، برجهیدن. برجستن. (معجم متن اللغه) ، آزمند برخوردن چیزی شدن و بسی بی قراری نمودن بر آن. (منتهی الارب). به حرص خوردن چیزی و بیقراری کردن بر آن. (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) (تاج العروس) ، بشدت خندیدن. مبالغه در خنده کردن. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا