جدول جو
جدول جو

معنی ورتیج

ورتیج
(وَ)
وردیج. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). طائری است که آن را سلوی و سمانی گویند. (برهان). سمانی. (دهار). کرک. (برهان) (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). بلدرچین. (برهان) (ناظم الاطباء). بدبده. سلوی. (برهان) (صراح) (مجمل اللغه). مرغی است شبیه تیهو لیکن از آن کوچکتر و به تازی سلوی گویند. (آنندراج) :
آید از باغ بی سرود و بازیج
دستک بکراعه می برآرد ورتیج.
زینتی (از لغت نامۀ اسدی).
گشته در چنگل عشق تو گرفتار دلم
همچو ورتیج که در چنگل باز است اسیر.
طرطری.
رجوع به ورتج شود، آستان در خانه. (برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا