جدول جو
جدول جو

معنی وراغ

وراغ
(وَ)
شعلۀ آتش. (آنندراج) (برهان) (از ناظم الاطباء) :
آتش عشق چون شود پنهان
کز زبانم کشد زبانه وراغ.
فرقدی (از آنندراج و انجمن آرا).
- وراغ ور، شعله ور. (از ناظم الاطباء).
، روشنی و تابش که فروغ نیز گویند. (آنندراج) (انجمن آرا). روشنی و فروغ و تابش آن. (برهان) (ناظم الاطباء). لیکن این معنی نزدیک به معنی اولی است. (آنندراج) (انجمن آرا).
- باوراغ، روشن. منور. (فرهنگ فارسی معین).
- ، بارونق. (از فرهنگ فارسی معین) :
پیشتر زین روزگاری داشتم الحق چنانک
بود حال و بالم از وی باوراغ و بافراغ.
ابن یمین (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا