معنی وراع وراع (فُ) وراعه. ورعه. ورعه. وروع. ورع. ورع. بددل و خرد و بی خیر و فایده گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سست و ضعیف شدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بددل و سست و بی خرد و بی خیر و بی فایده گردیدن. (ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا