آنکه تازه به سفر درآمده باشد. (آنندراج). کسی که تازه سفر کرده باشد. (ناظم الاطباء) : کوس نودولتی از بام سعادت بزنم گر ببینم که مه نوسفرم بازآید. حافظ. ، کسی که به مسافرت آموخته نباشد. کسی که عزم میکند نخستین سفر را، یعنی نخستین سفری است که مسافرت میکند. (ناظم الاطباء). آنکه بار اول به سفر رفته است. (یادداشت مؤلف). که نخستین بار است به سفر رفته و تجربۀ کافی در مسافرت ندارد و جهاندیده و مجرب نیست: همسفران جاهل و من نوسفر غربتم از بی کسیم بیشتر. نظامی. پیشتر از جنبش این تازگان نوسفران و کهن آوازگان. نظامی. همتم بدرقۀ راه کن ای طایر قدس که دراز است ره مقصد و من نوسفرم. حافظ