جدول جو
جدول جو

معنی نوسفر - جستجوی لغت در جدول جو

نوسفر
(نَ / نُو سَ فَ)
آنکه تازه به سفر درآمده باشد. (آنندراج). کسی که تازه سفر کرده باشد. (ناظم الاطباء) :
کوس نودولتی از بام سعادت بزنم
گر ببینم که مه نوسفرم بازآید.
حافظ.
، کسی که به مسافرت آموخته نباشد. کسی که عزم میکند نخستین سفر را، یعنی نخستین سفری است که مسافرت میکند. (ناظم الاطباء). آنکه بار اول به سفر رفته است. (یادداشت مؤلف). که نخستین بار است به سفر رفته و تجربۀ کافی در مسافرت ندارد و جهاندیده و مجرب نیست:
همسفران جاهل و من نوسفر
غربتم از بی کسیم بیشتر.
نظامی.
پیشتر از جنبش این تازگان
نوسفران و کهن آوازگان.
نظامی.
همتم بدرقۀ راه کن ای طایر قدس
که دراز است ره مقصد و من نوسفرم.
حافظ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ سَ)
دهی است از دهستان راستوپی بخش سوادکوه شهرستان قائم شهر، در 35 هزارگزی جنوب پل سفید و 3 هزارگزی ایستگاه ورسک، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 150 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و لبنیات و صیفی، شغل مردمش زراعت و گله داری و شال بافی و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(فَ / نَ فَ)
نیلوفر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نوفر
تصویر نوفر
فرانسوی تازه گشته نیلوپر زرد نیلوپر آبی
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع دهستان بهرستاق بخش لاریجان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی