جدول جو
جدول جو

معنی نوبه

نوبه
(نَ / نُو بَ / بِ)
نوبت. مره. دفعه، دوران. دوره. زمان. هنگام. نوبت:
نوبۀ زهدفروشان گرانجان بگذشت
وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست.
حافظ.
، نقاره. نوبت:
عالم جان خاص توست نوبه فروکوب هین
گوهر دل خاک توست رد مکن ای نازنین.
خاقانی.
، زمان تب گرفتگی. (یادداشت مؤلف). رجوع به نوبه شود، تب لرز. تب آجامی. مالاریا. تب لرزه. تبی که با لرزه همراه باشد و چند ساعتی بپاید، سپس ببرد و باز روز دیگر بروز کند. (یادداشت مؤلف). تبی که دایم و پیوسته نباشد و در هنگام معینی آید و برطرف گردد و سپس بازآید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا