نوبت. مره. دفعه، دوران. دوره. زمان. هنگام. نوبت: نوبۀ زهدفروشان گرانجان بگذشت وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست. حافظ. ، نقاره. نوبت: عالم جان خاص توست نوبه فروکوب هین گوهر دل خاک توست رد مکن ای نازنین. خاقانی. ، زمان تب گرفتگی. (یادداشت مؤلف). رجوع به نوبه شود، تب لرز. تب آجامی. مالاریا. تب لرزه. تبی که با لرزه همراه باشد و چند ساعتی بپاید، سپس ببرد و باز روز دیگر بروز کند. (یادداشت مؤلف). تبی که دایم و پیوسته نباشد و در هنگام معینی آید و برطرف گردد و سپس بازآید. (ناظم الاطباء)