جدول جو
جدول جو

معنی نمی

نمی
(فِ لَ)
گوالیدن. (از منتهی الارب). زیاد شدن و گوالیدن مال وجز آن. (اقرب الموارد). نمو. نمی ّ. نماء. نمیه. (متن اللغه) ، بلند برداشتن و سیر افروختن آتش را. (از منتهی الارب). بلند و پرشعله افروختن آتش را. (از اقرب الموارد) ، فربه شدن مردم. (منتهی الارب). چاق و سمین شدن. (از اقرب الموارد) (متن اللغه). نمی ّ. (متن اللغه) ، بلندگردیدن آب. (منتهی الارب). برآمدن و بالا آمدن آب. (از اقرب الموارد) ، برآمدن و افزون شدن رنگ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، زیاد شدن سیاهی خضاب بر دست و موی. (از اقرب الموارد). نمو. نماء. نمی ّ. نمیه. (متن اللغه) ، شدت گرفتن سیاهی مرکب بعد از کتابت. پررنگ شدن مرکب سپس نوشتن. (از اقرب الموارد). نمو. نماء. نمی ّ. نمیه. (متن اللغه) ، گران گردیدن نرخ. (منتهی الارب). بالا گرفتن و گران شدن نرخ. (از اقرب الموارد) ، برداشتن حدیث و خبر به کسی و منسوب نمودن به سوی کسی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خبر به کسی اسناد کردن. (فرهنگ خطی). نمو. (متن اللغه) ، برداشته شدن سخن و حدیث. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سخن رسانیدن به وجه نیکوئی و اصلاح. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نمو. (متن اللغه) ، نسبت کردن کسی را به پدرش. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). نمی ّ. (متن اللغه) ، برداشتن چیزی را بر چیزی دیگر. (از اقرب الموارد). چیزی بر سر چیزی نهادن. (فرهنگ خطی). بلند کردن چیزی را بر چیزی. (از ناظم الاطباء). نمی ّ. (متن اللغه) ، ناپدید شدن و دور از چشم شکارچی مردن شکار. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا