معنی نضف - لغت نامه دهخدا
معنی نضف
- نضف
(غِ) - خدمت کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغه)، تیز دادن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه). ضرطه زدن. (از ناظم الاطباء). گوزیدن خر. (از اقرب الموارد) (از المنجد)، همه شیر پستان مکیدن شتربچه. (از منتهی الارب) (آنندراج). مکیدن و آشامیدن شتربچه هرچه (شیر) در پستان مادرش باشد. (از اقرب الموارد) (از المنجد). نضف. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) (متن اللغه)، آشامیدن آنچه را که در ظرف است. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا