معنی نضد - لغت نامه دهخدا
معنی نضد
- نضد
(نَ ضَ) - رخت بر هم نهاده یا برگزیدۀ آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). آنچه از کالای خانه برهم نهاده و مرتب شده باشد. (از المنجد). ج، انضاد، تخت جامه و درخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سریر. (اقرب الموارد) (المنجد). تخت بدان جهت که متاع بر هم نهاده را اغلب روی آن می نهند. (از اقرب الموارد). بدان جهت که جامه و کالا را روی آن می چینند. (از متن اللغه) ، بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شریف. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) (از متن اللغه) ، بزرگی آبائی. (منتهی الارب) (آنندراج). شرف و بزرگی آبائی. (ناظم الاطباء). عز. شرف. (اقرب الموارد) (المنجد). آنچه که مرد بدان تقویت شود. (از متن اللغه). الاعمام و الاخوال المتقدمون فی الشرف. (تاج العروس) (متن اللغه) ، شتر مادۀ فربه. (منتهی الارب) (آنندراج). ماده شتر فربه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغه). ج، انضاد، نضد، سحاب متراکم. (المنجد). رجوع به انضاد شود
لغت نامه دهخدا