جدول جو
جدول جو

معنی نزو

نزو
(غَ ضَ)
برجستن. (منتهی الارب) (آنندراج). از زمین برجستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). وثب. وثوب. (المنجد) (از اقرب الموارد). نزاء. نزوان. (منتهی الارب). و اسم از آن نزاء و نزاء است و آن در مورد حافر و ظلف و سباع گفته شود. (از اقرب الموارد) ، جهیدن نر بر ماده و اسم از آن نزاء است. (از ذیل اقرب الموارد) (از المنجد) ، جهیدن خر از سر مستی و خوشی. (از المنجد) ، حمله کردن. (یادداشت مؤلف) ، شیفته گردیدن. کشش کردن دل به کسی: نزا به قلبه، شیفتۀ وی گردید و کشش کرد به وی دل او. (منتهی الارب) ، طمح و نازع الیه. (اقرب الموارد) (المنجد). نزوان. (اقرب الموارد) ، جوش زدن می از آمیزش آب. (منتهی الارب) ، گران گردیدن. غلا. (از المنجد) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نزا الطعام، غلا. (منتهی الارب). نزوان. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا