جدول جو
جدول جو

معنی نزو - جستجوی لغت در جدول جو

نزو
(غِ سَ)
نزف. رفتن خون کسی. (ازالمنجد) (از اقرب الموارد). نزی الرجل نزواً، نزف . قال فی النهایه: ’یقال: اصابه جرح فنزی منه فمات’، و آن هنگامی است که زخمی بر کسی رسد و خونش روان شود و بازنایستد. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
نزو
(غَ ضَ)
برجستن. (منتهی الارب) (آنندراج). از زمین برجستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). وثب. وثوب. (المنجد) (از اقرب الموارد). نزاء. نزوان. (منتهی الارب). و اسم از آن نزاء و نزاء است و آن در مورد حافر و ظلف و سباع گفته شود. (از اقرب الموارد) ، جهیدن نر بر ماده و اسم از آن نزاء است. (از ذیل اقرب الموارد) (از المنجد) ، جهیدن خر از سر مستی و خوشی. (از المنجد) ، حمله کردن. (یادداشت مؤلف) ، شیفته گردیدن. کشش کردن دل به کسی: نزا به قلبه، شیفتۀ وی گردید و کشش کرد به وی دل او. (منتهی الارب) ، طمح و نازع الیه. (اقرب الموارد) (المنجد). نزوان. (اقرب الموارد) ، جوش زدن می از آمیزش آب. (منتهی الارب) ، گران گردیدن. غلا. (از المنجد) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نزا الطعام، غلا. (منتهی الارب). نزوان. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نزو
برجستن
تصویری از نزو
تصویر نزو
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نزول
تصویر نزول
مقابل صعود، فرود آمدن، پایین آمدن، نازل شدن (قرآن)، کم شدن، تنزّل، کنایه از ربح و سود پول، ربا
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
چاه که آب آن به دست کشیده می شود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد). چاهی که آب آن با دست کشند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غَرَ)
نزق. رجوع به نزق شود
لغت نامه دهخدا
(غَ قَ ءَ)
فرودآمدن. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از زوزنی). پائین آمدن. (از ناظم الاطباء). انحدار. (از اقرب الموارد) (از المنجد). ضد صعود. (ناظم الاطباء). از بالا به پائین فرودآمدن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). فروشدن. هبوط. تنزل. مقابل عروج:
نه روح را پس ترکیب صورت است نزول
نه شمس را ز پس صبح صادق است ضیا.
خاقانی.
، نازل شدن وحی. (ناظم الاطباء).
- نزول قرآن، نازل شدن قرآن: مراد از نزول قرآن تحصیل سیرت خوب است. (گلستان).
، فرودآمدن کاری بر کسی. حلول. (از اقرب الموارد) (از المنجد) .نزل به الامر، حل ّ. (اقرب الموارد)، فرودآمدن نزد کسی یا قومی. (منتهی الارب). فرودآمدن بر قوم. (از اقرب الموارد) (از المنجد). منزل کردن. (ناظم الاطباء). منزل. منزل. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (منتهی الارب). فرودآمدن بر قومی یا درجائی:
بودند تا نبود نزولش در این سرای
این چار مادر و سه موالید بینوا.
خاقانی.
حسام الدین منجم که به فرمان قاآن مصاحب او بود تا اختیار نزول و رکوب می کند طلب کرد. (رشیدی)، فرودآمدن به منی ̍. (منتهی الارب). به منی ̍ آمدن. (تاج المصادر بیهقی) (اقرب الموارد)، در اصطلاح محدثان، مقابل علوّ، فرودآوردن. (از اقرب الموارد). از بالا به پائین آوردن. (از ناظم الاطباء). نزل بفلان، جعله ینزل. (اقرب الموارد)، واگذاشتن. ترک کردن. (از المنجد) (از اقرب الموارد)، آوردن: نزول آب مروارید (در چشم) ، آب مروارید آوردن. (یادداشت مؤلف). نزول الماء، آب آوردن چشم. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)،
{{صفت، اسم}} جمع واژۀ نزل، به معنی مجتمع. (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به نزل شود،
{{اسم}} مجازاً، منزل. (آنندراج). فرودگاه. آنجا که نزول کنند. جائی که در آن فرودآیند:
خواستند آن مسافران ملول
که خرامان شوند سوی نزول.
امیرخسرو (از آنندراج).
وجودم را نزول درد وغم کن
به شرط آنکه دل جای تو باشد.
شانی تکلو (از آنندراج).
- به نزول گرفتن جائی را، در آنجا منزل کردن. در آنجا فرودآمدن:
شکایت از تو ندارم که شکر باید کرد
گرفته خانه درویش پادشه به نزول.
سعدی.
- درجات نزول، دورشدگی قرابت و خویشاوندی. (ناظم الاطباء).
، فرود. نشیب، در تداول، تنزیل. سود پول. (ناظم الاطباء). رجوع به نزول گرفتن و نزول دادن شود، در این عبارت جمع نزل است به معنی آنچه برای مهمان تهیه شود و پای افشان و نثار و تحفه: چون به منزل دیگررسیدند حاجب دیگر رسید با هزار مرد همه جامه های سبزو نزول آوردند. (قصص الانبیاء ص 85)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نزوع
تصویر نزوع
آرزومند گشتن، مشتاق شدن، کشیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزول
تصویر نزول
فرود آمدن، پائین آمدن، فروشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزول
تصویر نزول
((نُ))
فرود آمدن، پایین آمدن، ربح، سود پول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزوع
تصویر نزوع
((نُ))
مشتاق شدن، آرزومند گردیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزول
تصویر نزول
افت، فروفرستادن، پایین آمدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نزول
تصویر نزول
أصلٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نزول
تصویر نزول
Descent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نزول
تصویر نزول
descente
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نزول
تصویر نزول
afdaling
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نزول
تصویر نزول
降下
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نزول
تصویر نزول
descendência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نزول
تصویر نزول
descenso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نزول
تصویر نزول
zstąpienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
نزول
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از نزول
تصویر نزول
نزول
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نزول
تصویر نزول
การตกลง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نزول
تصویر نزول
ירידה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نزول
تصویر نزول
下降
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نزول
تصویر نزول
Abstieg
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نزول
تصویر نزول
kushuka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نزول
تصویر نزول
하강
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نزول
تصویر نزول
спуск
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نزول
تصویر نزول
অবতরণ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نزول
تصویر نزول
अवतरण
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نزول
تصویر نزول
discesa
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نزول
تصویر نزول
спуск
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نزول
تصویر نزول
penurunan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی