جدول جو
جدول جو

معنی ند

ند
(نَ)
رشد. افزونی. نمو. (برهان قاطع) (از رشیدی) (انجمن آرا) (از جهانگیری) (از فرهنگ نظام) (آنندراج) (فرهنگ خطی). برومندی. (فرهنگ خطی) :
گر بخت را وجاهت و اقبال را ند است
از خدمت محمد بهروز احمد است.
ابوالفرج رونی (از حاشیۀ برهان).
، نیکوئی. (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ خطی). خوبی، دلالت. راهنمائی، کجی. خمیدگی. (ناظم الاطباء)، در عربی بخوری باشد مرکب از عنبرو مشک و عود و بوی آن مقوی دل است و دافع سموم و به فارسی کشته گویند. (برهان قاطع). مخفف ندّ عربی است به معنی قسمی از بخور خوشبو. (فرهنگ نظام). نوعی از معطرات که از عود و عنبرو صندل و حصی لبان و امثال آنها برای خلفای عباسی ساخته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). و رجوع به ند (ن دد/ ن دد) شود:
رنگ و رخ لاله را از ند و عود است خال
شمع و گل زرد را از می و مشک است شم.
منوچهری.
مجلس به باغ باید بردن که باغ را
مفرش کنون ز گوهر و مسند ز ند بود.
منوچهری.
وز بهر آنکه روی بود سرخ خوبتر
گلنار روی خویش مورّد کند همی
وآن نسترن چو ناف بلورین دلبری
کاو ناف را میانه پر از ند کند همی.
منوچهری.
و خداوند مزاج سرد را به بوی مشک و غالیه و ند علاج باید کرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
به عاشقی دل و چشم مرا چو شکر و گل
به آب و آتش داد آن شکرلب گل خد
هوای او بد شاهین دل از برم بربود
که چنگ شاهین از مشک بود و عنبر و ند.
سوزنی.
شمۀ خلق تو است آنک او را
نکهت عنبر و ند نیست ندید.
سوزنی.
، به قول اهل لغت، بوی خوشی است مصنوع و مرکب از مشک و عبیر و صبر، ولی در شعر منوچهری:
تا نبود روضۀ مبارک محمود
عود نروید در او نه سنبل نه ند
نباتی است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا