منسوب است به نبط. (سمعانی). نباطی. نباط. (المنجد). رجوع به نبط شود، واحد نبط. یک نفر از قوم نبط. رجوع به نبط شود، عامی. یکی از اخلاطالناس. یکی از عوام الناس. رجوع به نبط شود، قسمی دشنام است. (یادداشت مؤلف) : و لا علی ظهر الارض اخبث سریره من هذا النبطی. (آداب الوزراء ص 176). فضل گفت چند بار پرسی ای نبطی ؟ (تاریخ برامکه) ، در ادویه، مراد خودروی است که نکشته باشند. (یادداشت مؤلف)