جدول جو
جدول جو

معنی نبش

نبش
(عُ)
هویداکردن چیز پنهان. (فرهنگ نظام) (از اقرب الموارد). پیدا کردن نهانی را. (منتهی الارب) (آنندراج). آشکار کردن راز را. (از معجم متن اللغه). افشا کردن راز را. یقال: هو ینبش الاسرار. (از اقرب الموارد). ظاهر نمودن هر پوشیده. (فرهنگ خطی) ، بیرون آوردن گنج. (فرهنگ نظام). بیرون آوردن گنج از زمین با شکافتن آن، و از این معنی است نبش قبر. (از اقرب الموارد) ، کاوش نمودن زمین را. (ناظم الاطباء) ، گشودن قبر و کندن قبری که در وی مرده گذاشته باشند. (ناظم الاطباء). کندن قبر و هویدا کردن مرده. (فرهنگ نظام). کندن قبر را. (آنندراج). برهنه نمودن و کفن آهنجی کردن. (منتهی الارب). نباشی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) : نبش القبر، کند آن قبر را و کفن دزدید. (ناظم الاطباء). کفن آهنجی. (دهار) ، بیرون آوردن بعد از دفن. (ازمعجم متن اللغه) ، چیزی به منقاش از جای بیرون کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، برآوردن حدیث را. (منتهی الارب) (آنندراج). استخراج کردن حدیث را. (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد). بیرون آوردن خبر. (فرهنگ خطی) ، برهنه کردن آن چیز را از آن چیز. (از ناظم الاطباء). کشف الشی ٔ عن الشی ٔ. (معجم متن اللغه). گشادن چیزی را از چیزی. (فرهنگ خطی) ، تیر انداختن بر کسی و نرسیدن آن. (آنندراج) (از معجم متن اللغه) : نبشه بسهم نبشاً، تیر انداخت بر وی و نرسید. (منتهی الارب). نبش فلاناً بسهم، تیر انداخت به او و بدو اصابت نکرد، و این مجاز است و غالب آنکه ’عدم اصابت’ خارج از مفهوم کلمه است. (اقرب الموارد) ، نبات برکندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). تره برکندن. (منتهی الارب) (آنندراج) : نبش البقل، برکند آن تره را. (ناظم الاطباء) ، گشادن چیزی را. (آنندراج) (فرهنگ خطی) ، کسب. (فرهنگ خطی). ورزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) : نبش لعیاله، اکتسب. (اقرب الموارد). یا آن بنش به تقدیم باء است. (معجم متن اللغه). و نیز رجوع به بنش شود
لغت نامه دهخدا