نیافته. به دست نیاورده. تحصیل نکرده: به دست آوریده خردمند سنگ به نایافته درّ ندهد ز چنگ. اسدی. آن وقت به نشابور بودم سعادت خدمت این دولت نایافته. (تاریخ بیهقی ص 104). هر در که در اونیاز بینی نایافته به چو باز بینی. نظامی. - نایافته بخش، بی نصیب. بی بهره: ذات نایافته از هستی بخش کی تواندکه شود هستی بخش ؟ ، معدوم. نایاب. غیرموجود: فریفته تر از آن کسی نبود که یافته به نایافته دهد. (قابوسنامه). نایافته در زبانش افکند در سرزنش جهانش افکند. نظامی. موجود به مفقود و یافته را به نایافته مفروش. (خواجه رشیدالدین وزیر غازان). - امثال: سنگ به از گوهر نایافته، نظیر:نخودچی به از هیچی