جنگ گاه. (برهان قاطع) (از بهار عجم). جای جنگ. محل پیکار. (آنندراج) (انجمن آرا). آوردگاه. (انجمن آرا). رزمگاه. میدان جنگ. (ناظم الاطباء). دشت کین. دشت نبرد. آوردگه. رزمگه. میدان رزم: دو لشکر بهم کینه خواه آمدند دلیران ناوردگاه آمدند. اسدی. ، جولانگاه. جولانگه: ناوردگاه سازد میدان مدح تو هر کس که او سوار کمال و هنر شود. مسعودسعد. او را چو در نبرد برانگیزد ناوردگاه چرخ کیان باشد. مسعودسعد